سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسد چون کم بود ، تن درست و بى غم بود . [نهج البلاغه]
قاصدک
 
جدایی

از جداشدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ
گریه کردمو نوشتم نازینم یا تو یا من
به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار
تو با خندهای نوشتی هم قفس خدا نگهدار
بنویس مهلت موندن یه نفس بود
سهم من از همه دنیا یه قفس بود
بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم
سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم
من که تو بن بست غربت
زخمی از آوار پاییز
فکر چشمای تو بودم
با دلی از گریه لبریز
شب عاشقونه ی من که حروم شد
مهلت بودن با تو که تموم شد
ندونستم باید از تو می گذشتم
وقتی از غربت چشمات می نوشتم
بنویس مهلت موندن یه نفس بود
سهم من از همه دنیا یه قفس بود


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط قاصدک عاشق 90/2/22:: 3:9 عصر     |     () نظر
 
اگر.....

اگر باران بودم ،آنقدر می باریدم تا غبار غم از دلت بردارم اگر اشک بودم ،

مثل باران بهاری به پایت می گریستم

اگر گل بودم شاخه ایی از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم

اگر عشق بودم ،‌آهنگ دوست داشتن را

برایت می نواختم

ولی افسوس که

نه بارانم ،‌نه اشک ،‌نه گل و نه عشق اما هر چه هستم

 

دوستت دارم


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط قاصدک عاشق 90/2/17:: 3:0 عصر     |     () نظر